جملات قصار

نیما یوشیج  در جشن یک سالگی فرزندش نوشت : پسرم ! یک بهار، یک تابستان ، یک پاییز و یک زمستان را دیدی ، از این پس همه چیز جهان تکراری است جز  مهربانی ....

 


به خودتان اجازه ندهید توسط این سه  چیز تحت کنترل درآیید : گذشته تان، مردم  و پول

 


همه چیز دوبار اتفاق نمی افتد و اتفاق نخواهد افتاد.

به همین  دلیل ناشی به دنیا آمده ایم  و خام خواهیم رفت ( ویسلاوا شیمبورسکا)

 


فرادی که با ما هم عقیده هستند، به ما آرامش می دهند  و

افرادی که مخالف با عقیده ما هستند، به ما دانش می دهند.

 


شما پنج سال دیگر همانی خواهید بود که امروز هستید، تنها تفاوتتان

افرادی است که با آنها آشنا شدید و کتاب هایی است که خوانده اید.( چارلی ترمدوز جونز)

 


آرامش محصول تفکر نیست :

آرامش هنر نیندیشیدن به انبوه مسائلی ست که ارزش فکر کردن ندارند!

 


چه بخت بلندی ست فهمیدن اینکه زمینی  که بر آن ایستاده ای نمی تواند

بزرگتر از مساحتی  باشد که پاهایت روی آن قرار گرفته اند. ( فرنتس کافکا)

 


اهی در همان جایی که هستید مدتی متوقف می شوید

چون خدا می داند آنجایی که قرار است بروید طوفانی برپاست، شکرگذار باشید.

 راست بگویید آنوقت  دیگر به حافظه  قوی احتیاج ندارید!

 زندگی به من آموخت هر چیزی قیمتی دارد، پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود.

 هی کاش یاد بگیریم برای خالی کردن خود کسی را لبریز نکنیم.

 .. کودک به دنبال آزادی بزرگتر و بزرگتر به دنبال سادگی کودک است ، پیربه دنبال قدرت جوان و جوان در پی تجربه سالمند است آنان که رفته اند در آرزوی بازگشت و آنان که مانده اند در رویای رفتن ... خدایا ! کدامین پل در کجای دنیا شکسته که هیچکس به مقصد خود نمی رسد؟

 هر کودکی با این پیام به دنیا می آید که خداوند هنوز از انسان ناامید نشده است.

 چایت را بنوش

نگران فردا نباش

از گندمزار من و تو

مشتی  کاه می ماند

برای بادها ....

مواقع گناه با اين شماره‌ها تماس بگيريد

مواقع گناه با اين شماره‌ها تماس بگيريد :

 

در کنار کد شهرها و کشورها آنچه از اهميت  ييشتري برخوردار است، شماره‌هايي است که هر فردي بايد آن‌ها را به خاطر بسپارد تا بتواند در مواقع ضروري از آن‌ها به خوبي استفاده کند، که در اين ميان، شماره‌هايي مانند (118،115،110،125) از اهميت بسزايي برخوردار هستند و روزانه افراد زيادي با آن‌ها سر و کار دارند که همين جا براي همه شما يک آرزو مي‌کنم و آن اينکه از ميان اين شماره هاي چهارگانه تنها با شماره 118 کار داشته باشيد و هيچ گاه در طول  زندگي نيازي به تماس با بقيه شماره‌هايي که ذکر شد پيدا نکنيد.

اين مطالب مقدمه اي کوتاه بود تا به معرفي برخي از شماره هاي ضروري در آيات الهي و نسخه موفقيتي که خداوند متعال براي ما فرستاده است بپردازيم، شماره‌هايي که لازم است هر مسلمان آن‌ها را به خاطر داشته باشد و در تمامي لحظات از آن‌ها به بهترين شکل استفاده کند.

اگر چه تمامي آيات الهي براي زندگي انسان نازل شده‌اند، اما در اين ميان برخي از آيات با آثار و خواص حيرت انگيز خود مي‌توانند در مواقع مختلف زندگي اعم از سختي‌ها و آساني‌ها به ما کمک کنند و به بهترين شکل ممکن ما را از درياي مشکلات بيرون بکشند و راه موفقيت را به ما معرفي کنند.
بر خلاف ساير شماره هاي ضروري که ممکن است براي مدتي پاسخ گوي شما نباشد و شما را در انتظار قرار دهند، شماره هاي که در صدد معرفي آن‌ها هستيم 24 ساعته هستند و شما در اولين ثانيه از تماس، وصل خواهيد شد و پاسخگوي سۆالات شما خواهند بود.

 

پيشنهاد مي‌کنيم که با سرمايه گذاري اندکي وقت، اين شماره‌ها و همچنين آياتي که ذکر مي‌شود را به حافظه خود بسپاريد تا بتوانيد در مواقع نياز به راحتي با آن‌ها ارتباط برقرار کنيد.


1 -  اگر با مشکلات فراواني مواجه هستيد با شماره 2 و داخلي 153 تماس بگيريد.

با تماس با اين شماره مهم و ضروري راهي مطمئن و شايسته براي مبارزه و در نتيجه پيروزي بر مشکلات به شما معرفي مي‌شود و در طول تاريخ انسان‌هاي زيادي با اين شماره تماس گرفته و توانسته‌اند بر مشکلات غلبه کنند، براي شما به محض تماس با اين شماره آيه نوراني زير تلاوت خواهد شد:

(يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ : اي کساني که ايمان آورده‌ايد، از شکيبايي و نماز ياري جوييد؛ زيرا خدا با شکيبايان است) (البقرة : 153)


امير مؤمنان علي عليه‌السلام از مصاديق بارز افرادي بود که در طول زندگي با اين شماره بارها و بارها تماس گرفتند، چنانچه در روايتي مي‌خوانيم که هر گاه کار سختي براي حضرت پيش مي آمد حضرت دو رکعت نماز مي‌خواندند (تفسير صافي ذيل آيه شريفه)



همچنين در حالات صدرالدين شيرازي (معروف به ملاصدرا) و همچنين ابن سينا نيز نقل کرده‌اند که اين دو مرد بزرگ در لحظات سختي و مشکلات با اين شماره‌ها تماس گرفته و مشکلات علمي خود را اين‌گونه حل مي‌کردند. (فوائد الرضويه، ص 380.)


2 - اگر ثروت مي‌خواهيد با اين شماره‌ها تماس بگيريد (شماره 5 و داخلي 66) (شماره 53 و داخلي 39)

با تماس با اين شماره به شما گفته خواهد شد که يکي از مهم‌ترين اسرار براي ثروتمند شدن يک جامعه، عمل کردن به دستورات و توصيه هاي کتاب‌هاي آسماني و در حال حاضر قرآن مجيد است که طبق وعده خداوند متعال در اين صورت انسان‌ها از برکات آسماني و زميني برخوردار مي‌شوند.


( وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا يعْمَلُونَ : و اگر آنان به تورات و انجيل و آنچه از جانب پروردگارشان به سويشان نازل شده است، عمل مي‌کردند، قطعاً از بالاي سرشان [برکات آسماني] و از زير پاهايشان [برکات زميني] برخوردار مي‌شدند. از ميان آنان گروهي ميانه‌رو هستند، و بسياري از ايشان بد رفتار مي‌کنند) (المائدة : 66)

همچنين با تماس با شماره (شماره 53 و داخلي 39) به شما گفته خواهد شد که علاوه بر شرط ذکر شده تلاش و کوشش نيز نقش بسزايي در بدست آوردن ثروت دارد:

 

(وَأَن لَّيسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى : و اينکه براي انسان جز حاصل تلاش او نيست) (النجم : 39) و هيچ فردي در طول تاريخ با تنبلي و تن پروري به ثروت نرسيده است.

 

3 - اگربدنبال‌خوشبختي وسعادت هستيداين شماره را فراموش نکنيد (شماره 22 و داخلي 77)
عده زيادي در جستجوي خوشبختي و سعادت با شماره هاي مختلفي تماس مي‌گيرند، اما يا پاسخي دريافت نمي‌کنند و يا اگر پاسخي بگيرند راه اصلي و حقيقي خوشبختي به آن‌ها داده نمي‌شود و در نتيجه به بيراهه مي‌روند، اما شما به راحتي مي‌توانيد با تماس با اين شماره از راه اصلي و واقعي خوشبختي و سعادت مطلع شويد، راهي که به شما براي رسيدن به ايستگاه خوشبختي توصيه هاي زيبايي مي‌کند:


(يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ : اي کساني که ايمان آورده‌ايد،رکوع‌وسجودکنيدوپروردگارتان را بپرستيدوکارخوب انجام دهيد،باشدکه‌رستگارشويد) (الحج : 77)




4 - در مواقع گناه با اين شماره تماس بگيريد (شماره 41 و داخلي 36)

بي شک شيطان در زندگي، همه افراد را وسوسه و به گناه تشويق مي‌کند، که يکي از بهترين راه‌ها براي جلوگيري از گناه و معصيت تماس با شماره ذکر شده است، بدين صورت که در لحظه گرفتار شدن در دام گناه به خداوند پناه ببريم و خود را از آلوده شدن به پليدي‌ها دور کنيم:

 

( وَإِمَّا ينزَغَنَّکَ مِنَ الشَّيطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ : و اگر دمدمه‌اي از شيطان تو را از جاي درآورد، پس به خدا پناه ببر که او خود شنواي داناست) (فصلت : 36)

در ارتباط با اين شماره مهم و حياتي که استفاده از ان براي هر فردي ضروري و مهم است به اين روايت زيبا و خواندني از امير مۆمنان علي عليه‌السلام اشاره مي‌کنم که :


(إِذا وَسْوَسَ الشَّيطانُ إِلي أَحَدِکُمْ فَلْيسْتَعِذْ بِاللّهِ وَلْيقُلْ آمَنْتُ بِاللّهِ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ: هر گاه شيطان يکي از شما را وسوسه کند بايد به خدا پناه برد، و بگويد: به خداوند ايمان آوردم، و دين خود را براي او خالص مي‌کنم)(نور الثقلين، جلد 4، صفحه 551.)


خلاصه کلام آنکه اگرچه تمامي آيات الهي براي زندگي انسان مهم و حياتي است، اما در ميان اين آيات، برخي از خواص و ويژگي‌هاي منحصر به فردي برخوردار هستند و به عبارتي ديگر شماره هاي ضروري هستند که لازم است هر مسلماني در زندگي روزمره خود بارها و بارها با آن‌ها تماس گرفته و زندگي خود را با اين شماره هاي حياتي وفق دهد.

 

حـرف هاي يـواشكي با خـدا ...


حـرف هاي يـواشكي با خـدا ...

 

گفتم: خسته‌ام.
گفتي: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا اميد نشيد (زمر/53) ::.

گفتم: هيشکي نمي‌دونه تو دلم چي مي‌گذره.
گفتي: ان الله يحول بين المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بين انسان و قلبش! (انفال/24) ::.


گفتم: غير از تو کسي رو ندارم.
گفتي: نحن اقرب اليه من حبل الوريد
.:: ما از رگ گردن به انسان نزديک‌تريم (ق/16) ::.

گفتم: ولي انگار اصلا منو فراموش کردي!
گفتي: فاذکروني اذکرکم
.:: منو ياد کنيد تا ياد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا کي بايد صبر کرد؟
گفتي: و ما يدريک لعل الساعة تکون قريبا
.:: تو چه مي‌دوني! شايد موعدش نزديک باشه (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگي و نزديکت براي منِ کوچيک خيلي دوره! تا اون موقع چيکار کنم؟
گفتي: واتبع ما يوحي اليک واصبر حتي يحکم الل
.:: کارايي که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (يونس/109) ::.

گفتم: خيلي خونسردي! تو خدايي و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچيک... يه اشاره‌ کني تمومه!
گفتي: عسي ان تحبوا شيئا و هو شر لکم
.:: شايد چيزي که تو دوست داري، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

گفتم: انا عبدک الضعيف الذليل... اصلا چطور دلت مياد؟
گفتي: ان الله بالناس لرئوف رحيم
.:: خدا نسبت به همه‌ي مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته.
گفتي: بفضل الله و برحمته فبذلک فليفرحوا
.:: (مردم به چي دلخوش کردن؟!) بايد به فضل و رحمت خدا شاد باشن (يونس/58) ::.

گفتم: اصلا بي‌خيال! توکلت علي الله.
گفتي: ان الله يحب المتوکلين
.:: خدا اونايي رو که توکل مي‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::.

گفتم: خيلي چاکريم!
ولي اين بار، انگار گفتي: حواست رو خوب جمع کن! يادت باشه که:
و من الناس من يعبد الله علي حرف فان اصابه خير اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علي وجهه خسر الدنيا و الآخره

.:: بعضي از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت مي‌کنن. اگه خيري بهشون برسه، امن و آرامش پيدا مي‌کنن و اگه بلايي سرشون بياد تا امتحان شن، رو گردون ميشن. خودشون تو دنيا و آخرت ضرر مي‌کنن (حج/11) ::.

گفتم: چقدر احساس تنهايي مي‌کنم.
گفتي: فاني قريب
.:: من که نزديکم (بقره/186) ::.

گفتم: تو هميشه نزديکي؛ من دورم... کاش مي‌شد بهت نزديک شم.
گفتي: و اذکر ربک في نفسک تضرعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پيش خودت، با خوف و تضرع، و با صداي آهسته ياد کن (اعراف/205) ::.

گفتم: اين هم توفيق مي‌خواهد!
گفتي: ألا تحبون ان يغفرالله لکم
.:: دوست نداريد خدا ببخشدتون؟! (نور/22) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشي.
گفتي: و استغفروا ربکم ثم توبوا اليه
.:: پس از خدا بخوايد ببخشدتون و بعد توبه کنيد (هود/90) ::.

گفتم: با اين همه گناه... آخه چيکار مي‌تونم بکنم؟
گفتي: الم يعلموا ان الله هو يقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمي‌دونيد خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول مي‌کنه؟! (توبه/104) ::.

گفتم: ديگه روي توبه ندارم.
گفتي: الله العزيز العليم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولي) خدا عزيزه و دانا، او آمرزنده‌ي گناه هست و پذيرنده‌ي توبه (غافر/2-3) ::.

گفتم: با اين همه گناه، براي کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتي: ان الله يغفر الذنوب جميعا
.:: خدا همه‌ي گناه‌ها رو مي‌بخشه (زمر/53) ::.

گفتم: يعني بازم بيام؟ بازم منو مي‌بخشي؟
گفتي: و من يغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کيه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135) ::.

گفتم: نمي‌دونم چرا هميشه در مقابل اين کلامت کم ميارم! آتيشم مي‌زنه؛ ذوبم مي‌کنه؛ عاشق مي‌شم! ... توبه مي‌کنم: يا غافر الذنب، اغفر ذنوبي جميعا
گفتي: ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونايي که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222) ::.

ناخواسته گفتم: الهي و ربي من لي غيرک
گفتي: اليس الله بکاف عبده
.:: خدا براي بنده‌اش کافي نيست؟ (زمر/36) ::.

گفتم: در برابر اين همه مهربونيت چيکار مي‌تونم بکنم؟
گفتي: يا ايها الذين آمنوا اذکروا الله ذکرا کثيرا و سبحوه بکرة و اصيلا هو الذي يصلي عليکم و ملائکته ليخرجکم من الظلمت الي النور و کان بالمؤمنين رحيما
.:: اي مؤمنين! خدا رو زياد ياد کنيد و صبح و شب تسبيحش کنيد. او کسي هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت مي‌فرستن تا شما رو از تاريکي‌ها به سوي روشنايي بيرون بيارن. خدا نسبت به مؤمنين مهربونه (احزاب/42-43) ::.

ادامه نوشته

پاسخ به شبهات پیرامون سرداب سامرا

 

از دیرباز، مخالفان اهل‌بیت(ع) می‌پنداشتند که شیعیان محل ظهور امام زمان(عج) را سرداب مقدس در سامرا می‌دانند. به رغم این اتهام، در روایات شیعه آمده است که حضرت مهدی(عج) از مسجدالحرام ظهور می‌کند.

 به گزارش فارس، معارف عمیق مهدویت ضامن سلامت و سعادت جامعه و فرد فرد انسان‌هاست، اعتقاد به بشارت‌های پیامبران گذشته و ائمه دین(ع) افراد با انگیزه و پرتوانی را در جامعه می‌تواند پرورش دهد، باور به حضور امامی ناظر بر اعمال، از جنبه فردی موجب پاک نگاه داشتن روح و پیراستن اعمال از زشتی‌هاست و از جنبه اجتماعی باعث هم‌دلی مؤمنان و ایستادگی در برابر ظالمان می‌شود، کارکرد وسیع و عمیق آموزه‌های مهدوی، جذابیت خاص موضوع را نشان می‌دهد، به همین دلیل، قشرهای مختلف جامعه پرسش‌های بسیاری در این موضوع دارند که لزوم پاسخگویی صحیح به آن‌ها از راهی مطمئن بر کسی پوشیده نیست.

 

پژوهشکده مهدویت در کتاب «مهدویت، پرسش‌ها و پاسخ‌ها» به برخی از شبهات این گونه پاسخ می‌دهد:

 

 

 

1-آیا سرداب، محل ظهور امام زمان(عج) است؟

 

از دیرباز، مخالفان و معاندان اهل‌بیت(ع) می‌پنداشتند که شیعیان محل ظهور امام زمان(عج) را سرداب می‌دانند، با وجود این، هیچ یک از این مدعیان، مطلبی یا گفته‌ای را از شیعیان نقل نمی‌کنند که این عقیده شیعیان را بیان کند.

 

به رغم این اتهام، در روایات و کتب شیعه آمده است که حضرت مهدی(عج) از مکه مکرمه و مسجد الحرام ظهور می‌کند، بنابر روایاتی، اولین جایگاه بیعت قبل از قیام امام مهدی(عج) مسجدالحرام و بین رکن و مقام خواهد بود، اهل سنت نیز به این مطلب معتقد و معترف‌اند و از نکات مشترک بین تمام مسلمانان به شمار می‌رود.

 

2. آیا سرداب، محل سکونت امام مهدی(عج) است؟

 

برخی از نویسندگان گذشته اهل سنت می‌پندارند که شیعیان سرداب را محل ظهور می‌دانند، اما نویسندگان بعدی به جای بررسی، رفع خطا و بیان حقیقت، پا را فراتر نهاده‌اند و ادعا کرده‌اند که شیعه معتقد است امامشان سالیان متمادی در سرداب به سر می‌برد و در همان‌جا زندگی می‌کند.

 

مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر در پاسخ به این بهتان می‌فرماید: «تهمت سرداب زشت‌تر است، در حالی‌که شیعه عقیده ندارد که امام در سرداب مخفی شده و از آن جا ظهور می‌کند، ای کاش آنان که این تهمت را زده‌اند، دست کم حرفشان را یکی می‌کردند، ابن بطوطه در سفرنامه‌اش می‌گوید در حله است، فرمانی در اخبارالدول می‌گوید در بغداد است و دیگران می‌گویند در سامراست و قصیمی نمی‌داند کجاست، لذا جایی را نام نمی‌برد تا عیبش آشکار نشود».

 

همچنین آیت‌الله صافی گلپایگانی در مورد محب‌الدین (خطیب مدینه منوره) می‌فرماید: «از اشتباهات فاحش ایشان به تبع گذشتگانش این است که عقیده در سرداب بودن امام را به شیعه نسبت داده و گمان کرده است که وکلای امام باب سرداب بوده‌اند، در حالی‌که کتاب‌های شیعه در دست است، حتی آن‌ها که قبل از ولادت امام نوشته شده‌اند، از این بهتان اثری نیست. اما آن‌ها عادت به تحقق ندارند و هرچه دلشان بخواهد می‌گویند».

 

امام صادق(ع) می‌فرماید: «صاحب این امر میان مردم رفت و آمد می‌کند، در بازارشان راه می‌رود و بر فرش‌های آن‌ها قدم می‌گذارد، در حالی که مردم او را نمی‌شناسند».

 

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «به پروردگارم سوگند! حجت خدا روی زمین راه می‌رود و در خانه‌ها وارد می‌شود... سخنان را می‌شنود و بر مردم سلام می‌دهد».

 

طبق روایات مربوط به محل زندگی حضرت(عج)، ایشان غالباً اطراف مدینه منوره حضور دارند و نیز ملاقات‌های فراوان و معتبری که با حضرت در مکان‌های مختلف اتفاق افتاده، همه گویای حضور حضرت در جامعه و میان مردم است و وجود ایشان در سرداب را نفی می‌کند.

 

3. آیا سرداب، محل غیبت امام زمان(عج) است؟

 

محل غیبت دو معنای متفاوت دارد که اگر به معنای مخفیگاه و محل زندگی آن حضرت باشد، درست نیست، اما اگر به معنای محل غایب شدن باشد (آخرین مکانی که حضرت در آن دیده شده و بعد کسی او را ندیده) حرف صحیحی است، غیبت امام مهدی(عج) از سرداب آغاز شد، نه آن که آن جا هم ادامه می‌یابد.

 

احتمالاً بعضی از عبارات نویسندگان اهل سنت بر همین معنای دوم دلالت می‌کند که در این صورت حرف درستی است، اما بعضی آن را اشتباه فهمیده‌اند و محل غایب شدن را به مخفیگاه امام تفسیر کرده‌اند.

 

بنابراین عبارت‌های آنان گویای شروع غیبت از سرداب است، نه وجود همیشگی حضرت در سرداب، بنابر روایت‌های تاریخی وقتی پدر بزرگوار امام از دنیا رفت، ایشان در مقابل چشم همگان بر جنازه پدر نماز خواند و همین امر باعث شد تا مأموران برای دستگیری امام(عج) به منزل امام عسگری(ع) حمله کنند، مرحوم قطب‌الدین راوندی می‌گوید: «وقتی داخل منزل شدند، صدای قرائت قرآن از سرداب شنیدند، لذا مقابل در جمع شدند تا هنگام خروج دستگیر کنند، در همان هنگام امام(عج) خارج شد، در حالی‌که فرمانده آن‌ها ایستاده بود، وقتی امام رفت، فرمانده گفت وارد شوند و دستگیرش کنند، افراد گفتند از کنار تو گذشت و دستور ندادی او را بگیریم؛ فرمانده گفت، من او را ندیدم، لذا دست خالی برگشتند».

 

طبق عقیده شیعه، امام مهدی(عج) بعد از ورود به سردار از آن خارج شد و مأموران او را ندیدند، لذا آخرین محل تعقیب، سرداب بوده است و این امر، بی‌سابقه نیست، در «لیلة‌المبیت» نیز وقتی پیامبر(ص) در برابر چشم محاصره‌کنندگان (مشرکان) از منزل خارج شد، کسی ایشان را ندید.

 

بنابراین چون غیبت از سرداب شروع شد، در بعضی از منابع شیعی از آن به «سردار غیبت» یاد می‌شود.

 

4. آیا سرداب، محل زیارت است؟

 

اگر سرداب، نه محل ظهور امام مهدی(عج) است و نه محل سکونت و مخفیگاه آن حضرت، چرا شیعیان آن جا را زیارتگاه می‌دانند و در کتب ادعیه برای آن، دعاها و اعمال مخصوصی ذکر کرده‌اند؟ مثلاً برای ورود به سرداب، اذن دخول می‌خوانند و در آن جا به ائمه و مخصوصا امام مهدی(عج) سلام می‌دهند!

 

مقدس بودن سرداب سامرا به دلیل زندگی کردن سه امام آخر شیعیان در آن محل است، سرداب، جای مقدس، مبارک و محترم است؛ چون ائمه ما در آن جا عبادت و اقامت کرده‌اند، مانند هر جایی که بدانیم ائمه در آن جا حضور داشته‌اند و با قدوم خود آن جا را متبرک کرده‌اند، مانند بیت‌النور (در شهر مقدس قم) که مدتی محل زندگی حضرت معصومه(س) بوده است، یا اماکنی از کربلا تا شام که رأس مطهر امام حسین(ع) در آن جا به زمین گذاشته شده است و به آن جا «مقام رأس‌الحسین» می‌گویند و برای شیعیان قداست و احترام دارد.

 

اما اذن دخول و خطاب کردن به امام، به سبب آن است که منزل ائمه را در هر حالی (حضور یا عدم حضور) محترم می‌دانیم، طبق عقیده شیعه، هرجا که باشیم، امام صدای ما را می‌شنود و جواب ما را می‌دهد، ولی ما صدای امام را نمی‌شنویم، لذا می‌توان امام را در هر جایی مورد خطاب قرار داد، البته این مسئله شامل همه معصومان می‌شود، برای مثال، خطاب به امام حسین(ع) زیارت عاشورا می‌خوانیم.

 

شیخ محمود ابوریه از علمای معاصر و اهل تحقیق و تتبع اهل سنت می‌گوید: «من نشنیده‌ام که شیعه‌ای در مورد سردار غیبت که در حله یا سامراست، بگوید امام در آن جا پنهان است، یا در آن جا زندگی می‌کند و یا از آن ظهور خواهد کرد، شاید سرداب سامرا، مکان نماز امام هادی و عسکری(ع) بوده که تا به حال باقی مانده است».

 

آیا صحت دارد که در حرم امام رضا(ع) منبری وجود دارد که متعلق به امام زمان(عج) است؟‌ اگر صحت دارد آن منبر کجاست؟

 

در ایوان مقصوره مسجد گوهرشاد، منبر صاحب‌الزمان(عج) قرار دارد، این منبر در سال 1243 هجری قمری به شیوه منبت‌کاری از چوب گردو ساخته شد و آهن و میخ در آن به کار نرفته است، البته سازنده منبر را به نیت امام زمان(عج) ساخت، ولی گزارش نشده که امام زمان(عج) از آن استفاده کرده باشد.

شاه کلید» شیخ نخودکی برای خوشبختی

شاه کلید» شیخ نخودکی برای خوشبختی

مرحوم آیت‌الله حسنعلی اصفهانی مشهور به «شیخ نخودکی» در طول 8 دهه عمر پربرکت خود کرامات بسیاری را رقم زد که مهم‌ترین آن‌ها تشرّف نزد امام علی‌بن موسی‌الرضا(ع) است. این کرامت‌ها در سایه انس با قرآن و خواندن نماز اول وقت حاصل شد.

به گزارش وبگاه بنیاد بین‌المللی امام رضا(ع) www.shamstoos.ir، در قدیم که شهر مشهد مقدس به گستردگی کنونی نبود،‌ روستای معروفی به نام «نخودک» کنار آن قرار داشت که شهرت خود را مرهون «شیخ حسنعلی اصفهانی» مشهور به شیخ نخودکی است.

 

این عارف، فقیه و فیلسوف بزرگ متولد سال 1241 در اصفهان است و از اساتید مشهور وی می‌توان میرزا جهانگیر خان قشقایی را نام برد. آیت‌الله نخودکی در مقطعی نیز با شهید مدرس هم‌حجره‌ای بوده است.

 

اما بیشترین شهرت شیخ نخودکی به دلیل کرامات اوست که از جمله آن‌ها می‌توان به تشرف نزد حضرت خضر نبی و امام رضا علیهما السلام اشاره کرد. وی همچنین دارای قدرت‌های ماورائی از جمله طی‌الارض، آگاهی از غیب، چشم برزخی،‌ دم مسیحایی و ... بود. او این قدرت‌های الهی را با تهجد، توکل، شب‌زنده‌داری، خواندن نماز اول وقت و انس با قرآن به دست آورده بود. مرحوم آیت‌الله کشمیری در این باره می‌گوید: مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی تا چهار سال در مشهد مقدس، هر شب تا صبح قرآن را ختم و به امام رضا(ع) هدیه می‌کرد تا به آن مقامات رسید.

 

از دیگر کرامات شیخ نخودکی این بود که زمان وفات خود را پیش‌بینی کرد و همان‌طور که وعده داده بود، در روز یکشنبه هفتم شهریور 1321 در سن هشتاد سالگی به جوار حق شتافت و طبق وصیتی که کرده بود،‌ در صحن عتیق روبروی ایوان طلا در حرم مطهر رضوی تدفین شد.

 

* نماز اول وقت «شاه کلید» است

 

مرحوم شیخ بر خواندن نمازهای روزانه در اول وقت تأکید بسیار داشت و این نخستین وصیت او به فرزند خویش بود. این عارف حقیقی می‌گفت: اگر آدمی یک اربعین به ریاضت پردازد، اما یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین، «هَبَاء مَّنثُورًا» خواهد شد. (اشاره به آیه 23 سوره فرقان و به معنای پراکنده‌شدن ذرات غبار در هوا)

 

جناب شیخ فرزندش را بر تهجد و نماز شب سفارش می‌کرد و می‌گفت: «بدان که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده‌ام، به برکت بیداری شب‌ها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری (فرزندان) ارجمند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.»

 

نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگی‌ام وجود دارد و سه کلید از شما می‌خواهم! قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

 

 شیخ نخودکی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!

 

جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟!

 

شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است.

در اين دنيا دنبالم نگرد پيدام نميکنی

 

خداوند متعال به حضرت موسي عليه السلام وحي فرمود:

اي موسي :  شش چيز در شش موضع قرار دارد و مردم در شش چيز ديگر به دنبال آن مي گردند و هرگز به آن نمي رسند.

اول – من راحتي را در بهشت قرار دادم و مردم در دنيا به دنبال آن هستند.

دوم- من علم را در گرسنگي قرار دادم و مردم در سيري بدنبال آن هستند.

سوم- من عزّت را در نماز شب قرار دادم و مردم در ابواب سلاطين بدنبال آن هستند.

چهارم- من بلندي و رفعت و درجه را در تواضع قرار دادم و مردم در تكبّر بدنبال آن هستند.

پنجم- من اجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم و مردم در قيل و قال بدنبال آن هستند.

ششم- من بي نيازي را در قناعت قرار دادم و مردم در زيادي مال و ملك بدنبال آن هستند

نکته های طلایی از انسان های موفق

میزان ارزیابی مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان است.  ( بحارالانوار)

 هدف داشتن و به دنبالش رفتن خوب است،

ولی عاشق هدف بودن و گرفتار شدن چیز دیگری است. ( پرفسور حسابی )

 یکی از تضاد های زندگی این است،

 که آدم همیشه کار اشتباه را در بهترین زمان ممکن انجام می دهد!  (چارلی چاپلین)

 آنچه در زندگی بطور قطع لازم است، عشق و محبت است،

بقیه چیزها فقط مفیدند. (آنتونی رابینز)

 درختان بارور خم می شوند و مردان بزرگ متواضع  می گردند،

 اما شاخه های خشک و مردم نادان می شکنند و خم نمی شوند.  ( یوستین گردر )

 گاهی اوقات صلاح ما در این است که به مقصود نرسیم،

 زیرا مقصود برایمان ضرر دارد.  ( هانری مور )

 قانونی هست که میگه :

تا قبل از اینکه پرواز کنی هر چقدر خواستی ...

بترس

فکر کن

شک کن

... دو دل شو

پشیمون شو

اما وقتی  پریدی

اگه وسط راه پشیمون شدی

... بازرو باختی !!!

 قرار نسیت همه آدم ها شما را درک کنند، آنها حق دارند نظر دهند!

و شما کاملا حق دارید آنرا نادیده بگیرید!

 دلتنگی ما بخاطر اینه که جای هیچکس را هیچکس دیگه نمیتونه پر کنه !

 به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد، اما هر وقت تنم به جماعت بینا خورد،

گفتند : مگر کوری؟ روزگارت بی نیاز باد از این جماعت بینا !

 موفقیت، نتیجه تشخیص درست است، تشخیص، درست نتیجه تجربه است،

 تجربه نیز اغلب از نتیجه تشخیص نادرست است! ( آنتونی رابینز )

 هرکس از دیگران عبرت نگیرد، دیگران از او عبرت خواهند گرفت . ( جرج سانتایانا )

 خوب است پول داشته باشید و چیزهایی که می خواهید بخرید،

 اما خوب است اطمینان یابید که چیزهایی که با پول نمی توان خرید از دست ندهید.

( جرج موراس لوریمر)

نام و تعداد دقیق شهدای کربلا

نام و تعداد دقیق شهدای کربلا

منابع تاریخی، تعداد مشهور شهدای کربلا را 72 نفر عنوان می‌کنند اما در عین حال، برخی دیگر تعداد شهدا را حتی تا 155 نفر هم ذکر کرده‌اند.

 حجت‌الاسلام سیدمحمود طباطبایی‌نژاد، مدیرگروه پژوهشی دانشنامه امام حسین(ع) در گفت‌وگو با فارس گفت: مشهورترین تعداد شهدای کربلا 72 نفر است اما وقتی در منابع مختلف بررسی می‌کنیم به تعدادی از اسامی می‌رسیم که به دلیل آنکه در آن زمان نقطه‌گذاری کمتر انجام می‌شد ممکن است بعضی از این اسامی با هم مشترک بوده، شبیه هم باشند یا اشتباه شده باشد.  

 

وی اظهار داشت: گروه تحقیقاتی دانشنامه امام حسین(ع) ادعایی ندارد مبنی بر اینکه تعداد شهدای کربلا حتما 155 نفر است،  بلکه تعداد و اسامی را از زیارت ناحیه مقدسه و سایر منابع مستندی که وجود داشته، بیان کرده است.  

 

بنابراین با توجه به اینکه تعداد دقیق شهداى کربلا، مشخص نیست اما برای اینکه بتوانیم استفتایی میان تعداد و اسامی شهدایی که همراه اباعبدالله الحسین(ع) به شهادت رسیده‌اند، داشته باشیم این اسامی را از کتاب «دانشنامه امام حسین(ع)» برای علاقه‌مندان ذکر می‌کنیم.

 

شهداى واقعه کربلا را به چهار دسته مى‌توان تقسیم کرد: شهدای کربلا از اصحاب پیامبر(ص)، شهدای کربلا از یاران امام علی(ع)، شهدای کربلا از اهل‌بیت امام حسین(ع) و شهدای کربلا از یاران امام حسین(ع).

 

شهدای کربلا از اصحاب پیامبر(ص)

شهدای کربلا از یاران امام علی(ع)

شهدای کربلا از اهل‌بیت امام حسین(ع)

شهدای کربلا از یاران امام حسین(ع)

اَنَس بن حارث

ابو ثُمامه عمرو بن عبد اللّه صائِدى

على اکبر(ع)

ابراهیم بن حُصَین اسدى

عبد الرحمان بن عبد ربّه انصارى

حبیب بن مُظاهر اسدى

عبد اللّه (على اصغر)

برادرزاده حُذَیفة بن اَسید غِفارى

 

زاهر ، غلام عمرو بن حَمِق

عبد اللّه بن على

ابو هَیّاج

 

عمّار بن ابى سلامه دالانى 

عثمان بن على

اَدهَم بن امیّه

 

سعد بن حارث خُزاعى، غلام امیر مؤمنان(ع)

جعفر بن على

انیس بن مَعقِل اَصبَحى

 

عبد اللّه بن عُمَیر کَلْبى

عبّاس بن على

بُرَیر بن خُضَیر

 

کَردوس بن زهیر

ابو بکر بن على

بشیر بن عمرو حَضرَمى

 

نافِع بن هلال جملى

محمّد بن على

جابر بن حَجّاج

 

 

ابو بکر بن حسن

جَبَلة بن على شیبانى

 

 

عبد اللّه بن حسن

جُنَادة بن حارث

 

 

قاسم بن حسن

جُندَب بن حجیر

 

 

جعفر بن عقیل

جون ، غلام ابو ذر

 

 

عبد الرحمان بن عقیل

جوین بن مالک

 

 

عبد اللّه بن عقیل

حارث بن اِمرؤ القیس

 

 

محمّد بن ابى سعید بن عقیل

حارث بن نَبهان

 

 

عبد اللّه بن مسلم بن عقیل

غلام حمزة بن عبد المطّلب

 

 

محمّد بن عبد اللّه بن جعفر

حتوف بن حارث

 

 

عون بن عبد اللّه بن جعفر

حَجّاج بن زید

 

 

* ابراهیم بن على

حَجّاج بن مَسروق

 

 

* عبّاس اصغر بن على

حُرّ بن یزید ریاحى

 

 

* جعفر بن على

حلّاس بن عمرو 

 

 

* عبد اللّه اکبر بن على

نُعمان بن عمرو

 

 

* عبد اللّه اصغر بن على

حَنظَلة بن اسعد 

 

 

* عبید اللّه بن على

رافع ، هم پیمان بنى شنده

 

 

* عمر بن على

رُمَیث بن عمرو

 

 

* عتیق بن على

زُهَیر بن بِشْر خَثعَمى 

 

 

* قاسم بن على

زُهَیر بن سلیم اَزْدى

 

 

* بشر بن حسن

زُهَیر بن قَین بَجَلى

 

 

* عمر بن حسن

زید بن مَعقِل

 

 

* ابو بکر بن حسین

سالم، هم پیمان ابن مدنیّه

 

 

* ابو بکر بن قاسم بن حسین

سعد بن حنظله تمیمى

 

 

* ابراهیم بن حسین

سعید بن عبد اللّه حنفى

 

 

* جعفر بن حسین

سعید بن کَردَم

 

 

* حمزة بن حسین

سلیمان، غلام امام حسین

 

 

* زید بن حسین

سلیمان بن ربیعه

 

 

* قاسم بن حسین

سوّار بن ابى حِمیَر

 

 

* محمّد بن حسین

سُوَید بن عمرو بن ابى مُطاع

 

 

* عمر بن حسین

سیف بن حارث جابرى

 

 

* محمّد بن عقیل

شَبیب بن عبد اللّه نَهشَلى

 

 

* محمّد بن عبد اللّه بن عقیل

سیف بن مالک

 

 

* حمزة بن عقیل

ضَرغامة بن مالک 

 

 

* على بن عقیل

شوذَب، هم پیمان بنى شاکر

 

 

* عَون بن عقیل

ضُباب بن عامر

 

 

* جعفر بن محمّد بن عقیل

عابِس بن ابى شَبیب شاکرى

 

 

* ابو سعید بن عقیل

عامر بن مسلم

 

 

* ابراهیم بن مسلم بن عقیل

سالم، غلام عامر بن مسلم

 

 

* محمّد بن مسلم بن عقیل

عباد بن ابى مهاجر

 

 

* عبد الرحمان بن مسلم بن عقیل

عبد الرحمان بن عبد اللّه اَرحَبى (یَزَنى)

 

 

* عبید اللّه بن مسلم بن عقیل

عبد اللّه بن قیس غِفارى

 

 

* ابو عبد اللّه بن مسلم بن عقیل

عبد الرحمان بن قیس غِفارى

 

 

* على بن مسلم بن عقیل

عُقْبة بن صَلت

 

 

* ابراهیم بن جعفر

عمّار بن حسّان طایى

 

 

* ابو بکر بن عبد اللّه بن جعفر

عمران بن کعب

 

 

* عون اصغر بن عبد اللّه بن جعفر

عمر بن اَحدوث حَضرَمى

 

 

* حسین بن عبد اللّه بن جعفر

عمر بن خالد صَیداوى

 

 

* عبید اللّه بن عبد اللّه بن جعفر

سعد، غلام عمر بن خالد صَیداوى

 

 

* عون بن جعفر بن جعفر

عمرو بن خالد اَزْدى

 

 

* محمّد بن جعفر

خالد بن عمرو اَزْدى

 

 

* محمّد بن عبّاس

عمرو بن ضَبیعه

 

 

* احمد بن محمّد هاشمى

عمرو بن عبد اللّه جُندَعى

 

 

 

عمرو بن قَرَظَه انصارى

 

 

 

غلام ترک

 

 

 

قارِب، غلام امام حسین

 

 

 

قاسم بن حبیب اَزْدى

 

 

 

قَعنَب بن عمرو نَمِرى

 

 

 

کِنانة بن عتیق

 

 

 

مالک بن عبد بن سَریع جابرى

 

 

 

مُجَمِّع بن زیاد

 

 

 

مُجَمّع بن عبد اللّه عائِذى

 

 

 

پسر مُجَمّع بن عبد اللّه عائذى

 

 

 

مسعود بن حَجّاج

 

 

 

عبد الرحمان بن مسعود

 

 

 

مُسلم بن عَوسَجه اسدى

 

 

 

مسلم(/ اَسلَم) بن کثیر

 

 

 

مُنجِح ، غلام امام حسین

 

 

 

نَعیم بن عَجْلان

 

 

 

هَفهاف بن مُهَنَّد راسِبى

 

 

 

هَمّام بن سَلَمه قانِصى (قایضى)

 

 

 

وَهْب بن وهب

 

 

 

یحیى بن سلیم مازِنى 

 

 

 

ابو شعشعا، یزید بن زیاد بن مُهاصِر 

 

 

 

یزید بن نَبیط عبدى

 

 

 

و فرزندش عبد اللّه بن نَبیط عبدى

 

 

 

و فرزند دیگرش عبید اللّه بن نَبیط عبدى

نام‌هایی که با علامت ستاره (*) مشخص شده‌اند، تنها در منابع نادر ذکر شده‌اند.

چرا زینب(س)، عقیله بنی هاشم است؟

چرا زینب(س)، عقیله بنی هاشم است؟

 حضرت زینب(سلام الله علیها) ملقب به، عقیله بنی هاشم و عقیله الطالبین بود. عقیله، زن کریمه را می گویند که در بین فامیل بسیار عزیز و در خاندان خود ارجمند باشد. همچنین در فرهنگ عربی عقیله به زن خردمندی می گویند که مسائل را با صبر و خرد بالا حل و فصل کند و در کارش دوراندیشی و آینده نگری داشته باشد.

 

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ آنچه در کتب روایی و حدیثی مستند و قوی وجود دارد جاکی ا این است که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بانوی علم و فضل است. او علم خود را از جد بزرگوارش، پدر ارجمند و مادر گرامی و برادران عزیزش دارد. کسانی که متصل به وحی‎اند. نوشته‌اند حضرت زینب (سلام الله علیها) درس تفسیر برای بانوان داشت.

 

دختر امیرالمومنین علی (علیه السلام) دارای علم وافر خدادادی بود. ابن عباس از وی با این عبارت نقل می‌کند و می‎گوید: «بانوی خردمند ما زینب (سلام الله علیها) و همین بس که در بنی‎هاشم به «عقیله» یعنی بانوی خردمند معروف بود و آن هنگام که حضرت زینب (سلام الله علیها) در اسارت وارد کوفه شد. او بانوانی را که برای تماشا آمده‎اند، می‌شناسد. در و دیوار آن او را به یاد ایامی انداخت که بانوان همین شهر، صف اندر صف منتظر لقایش می‌نشستند تا در درس تفسیرش شرکت کنند و اکنون شهر به شهر می‌گردد.

 

از سخنان حضرت زینب (سلام الله علیها) در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام و خطبه‌ها و سخنرانی‎هایی آینده نگرانه و خردمندانه که در فرصت‌های مختلف در برابر ستمکاران و طاغوتیان آن زمان و مردم دیگر ایراد فرمود، به خوبی معلوم می‌شود که مراتب علم و دانش و کمال آن بانوی بزرگوار از راه تحصیل و تعلیم اکتسابی نبوده و بهره‌ای الهی و جنبه خارق‎العاده داشته است.

 

شاهد این مطلب، کلام امام سجاد (علیه السلام) است که پس از خطبه کوفه بر او فرمود: "عمه جان آرام باش و سکوت اختیار کن که تو بحمدالله دانشمندی معلم ندیده و فهمیده‌ای هستی که کسی تو را فهم نیاموخته است."

 

خطبه هاي حضرت زينب(س) به عنوان پديده اي زباني، از تأثيرات اجتماعي و فرهنگي دور نبوده است. زينب(س) از فصاحت و بلاغت قرآن و نبي اکرم(ص) و علي(ع) بهره ها برده؛ همان قرآن که فصاحت و بلاغت آن، خطباء و ادباء عرب را عاجز کرده و همان نبي که «أفصح من نطق بالضاد» بود و همان علي (ع)که نهج البلاغة او فصيح ترين کلامها بعد از قرآن وکلام نبي(ص) است.

 

 تحليل کلام چنين شخصيتي، اگر چه بارها و بارها صورت گرفته است، ولي به جرئت مي توان گفت که اکثر تحليلگران نتوانسته اند فصاحت و بلاغت ايشان را حتي به قدري بسيار اندک، نشان دهند؛ چرا که اکثر آنان به تحليل کلام ايشان با استناد به جنبه هايي محدود از ساختارهاي متني کلام، همچون ساختارهاي بلاغي قديم، اکتفا کرده و حتي نتوانسته اند ارتباط بعضي از اين ساختارهاي بلاغي، همچون آرايه هاي ادبي نظير استعاره، تشبيه و سجع را با فصاحت و بلاغت ايشان بيان کنند.

 

در حالي که اوج فصاحت و بلاغت زينبي زماني بروز مي کند که ايشان با توجه به هر موقعيت، بهترين کلام را متناسب با آن جايگاه، بيان مي کند. به عبارت ديگر، زيبايي هاي تمام ساختارهاي متني کلام ايشان، از ساختارهاي کلي و بنايي آن تا ساختارهاي اسلوبي و دروني، همگي در ارتباط با بافت موقعيتي آن ظهور پيدا مي کنند.

 

خطبه های حضرت زینب(س) هر کدام دارای موقعیتی خاص است که اسلوبی خاص را هم می طلبد .

 

در این گزارش به بررسی خطبه ی ایراد شده توسط ایشان در شهر کوفه می پردازیم.:

 

این خطبه زمانی خوانده شد که کاروان اسرای اهل بیت از کربلا وارد کوفه شد. پیر و جوان، زن و مرد، به معابر آمده بودند تا مغلوبین و اسرا را ببینند. برخی ناراحت و برخی بهت زده و گروهی از شدت تاثر می گریستن ولی اکثرمردم نیز به گمان اینکه اسرای رومی هستند به آنها سنگ می زدند و با دیدن آنها در آن حال، شادمانی می کردند. در این حال کاروتن اسیران زیر محافظت و مراقبت شدید سربازان و نیروهای مسلح یزیدی بودند .

 

مردم در دو طرف مسیر حرکت کاروانیان صف کشیده بودند و نظاره گر بودند. همه ی این کارها برای این بود تا حس تنهایی و حقارت کاروان را در مردم ایجاد نمایند. مردم ناآگاهانه پیروزی یزیدیان را جشن گرفته بودند و کف می زدند. آری به خیال خود به استقبال کفار و اسرای رومی شکست خورده از سپاهیان اسلام رفته بودند و بر آل رسول الله(ص) سنگ می زدند .

 

در این زمان بود که زینب(س) با قوت ایمان، زبان حکمت گشود و با تیغ بلاغت، سینه ی نفاق را شکافت و با همان حالت روحی و مشکلات روانی که بر او فشار می آورد و در حالی که بر روی شتر عریان سوار بود، دستهایش بسته و چشمانش گریان و مصیبت زده، و سرهای مقدس شهدا نیز پیشاپیش آنها در حرکت بودند و کودکان نیز به دنبالشان روان .

 

آری در همین حالات سخت و جان فرسا هنگامی که موقعیت را مناسب تشخیص می دهد نگاهی بر مردم می افکند و آنها را به سکوت دعوت می کند سپس با انتخاب بهترین فرصت ها و زیبا ترین کلمات و جملات ، و با شجاعتی بی نظیر و علی وار بر مسند وعظ و خطابه می ایستد و شاید از همان مکان و همان لحظه بود که نهضت توابین را خلق می کند.

 

رسولی محلاتی به نقل از احتجاج طبرسی می نویسد: هنگامی که حضرت علی بن الحسین را به همراه زنان از کربلا به کوفه آوردند، زنان کوفی با دیدن آنان به شدت می گریستند و گریبان چاک می کردند و مردان نیز با آنان گریه می کردند. زین العابدین (ع) که در آن زمان بیمار بود به صدای بلند فرمود: اینان برما می گریند پس چه کسی جز اینها ما را کشت؟ در این وقت زینب (س) با اشاره ای مردم را ساکت کرد. با همان اشاره نفس ها در سینه حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد، آنگاه زینب (س) چنین گفت: سپاس و ستایش خاص خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و برگزیده اش . و سپاس ای مردمان کوفه ! ای مردمان دغل پیشه و فریبکار و بی حمیت و حیله گر ! اشکانتان خشک نشود و ناله هایتان پایان نپذیر! براستی حکایت شما حکایت زنی است که رشته های خود را محکم بافته بود و پس باز می کرد، شما سوگند تان را دستاویز فساد قرار دادید! شما چه دارید جز لاف زدن و دشمنی و دروغ ! و همچون کنیزان چاپلوس و دشمنان سخن چین ! یا هماند سبزه وگیاهی که برفراز سرگین روید و یا همچون نقره ای که روی قبر را بدان اندود کرده باشند که ظاهری زیبا و فریبنده و باطنی بد بو گندیده دارد. براستی که بد توشه ای برای خود فرستادید که خشم خدا برشماست و در عذاب جاویدان هستید! آری بگرید که به خدا سوگند شایسته گریستن هستنید، بسیار هم بگریید واندک بخندید که ننگ آن گریبان گیر شما شد و بال آن شما را در برگرفت و هرگز لکه این این ننگ را از امان خود نتوانید شست! و چگونه پاک خواهید کرد لکه ننگ کشتن فرزندان خاتم پیامبران و معدن رسالت و آقای جوانان بهشت را ! همان که در جنگ سنگر شماست و در پناه حزب و دسته شماست و در هنگام صلح سبب آرامش دلتان و مرهم زخمتان و در جنگ ها مرجع شما و بیانگر دلیل های روشن و چراغ هدایت شما بود !

 

حضرت ادامه می دهند: براستی چقدر بد است آنچه برای خود پیش فرستادید و چقدر بد است بار گناهی را که برای روز جزا بر دوش خود نهادید !نابودی و سر نگونی بر شما باد ! کوشش تان به نومیدی انجامید و دستهایتان بریده شد و سوداگری شما زیان داد و به خشم خدا باز گشتید و خواری بیچارگی را برای خود مسلم و قطعی کردید! وای بر شما ! هیچ میدانید چه جگری از رسول خدا پاره کردید ؟ وچه پیمان محکمی را بستید ؟ و چه پردگیانی را از او از پرده بیرون افکندید؟ وچه حرمتی را از او هتک کردید؟ وچه خونی را از او ریختید؟ کار بسیار و بزرگی انجام دادید که نزدیک است آسمانها از هول این کار از شکافد و زمین متلاشی شود و کوهها از هم بپاشد! مصیبتی بس دشوار و بزرگ بد وکج و پیچیده و شوم که راه چاره در آن بسته و در عظمت به اندازه آسمان خون ببارد و براستی که عذاب آخرت خوار کننده تر خواهد بود و یاری نخواهید داشت ! و این مهلت تاخیر در کیفر الهی شما را خیره نکند که خدای عزوجل در انتقام عجله نمی کند و ترسی از فوت و از دست رفتن انتقام ندارد حتما پروردگار در کمینگاه شماست .

 

آنگاه شروع به خواندن اشعاری در رسای حادثه کربلا نمود.

 

خطبه های حضرت زینب(ُس)با خطبه های امام علی (ع) در نهج البلاغه شباهت زیادی دارد و شاید از همین جهت است که ایشان را عقیله بنی هاشم(عقل کل) می خونند؛ این امر باعث می شود حتی کسانی که هنوز به ماهیت آنها شک داشتند از اصالت آنها مطمئن شوند و به یاد سخنان امام علی بیافتند زیرا اینجا همان کوفه ای است که علی در آن می زیست و کوفیان کلام نافذ او را به یاد دارند و هنوز مدت زمان چندانی از شهادت آن حضرت نگذشته است . این شباهت در کلام تعجب ندارد زیرا او دختر علی (ع) است ، پاره ی تن و وارث او.

 

حضرت زینب(س) از پیامبر(ص)، به پدر تعبیر می کند و با انتخاب این کلمه، باز هم خود و قافله ی اسیران را بهتر به مردم معرفی می کند و نسب خود را با پیامبر روشن می کند، تا همه دریابند که این قافله از کدامین دودمان و قبیله اند و افکار و احساسات مردم را در دست بگیرد و دیگر مردم آنها را به چشم اسیر ننگرند . سپس به به بزرگترین نقطه ضعف کوفیان ، یعنی سست عنصری و پیمان شکنی آنها اشاره می کند و آنها را بر این خصلتشان آگاه  می کند.

 

از برادر شهیدش ، امام حسین (ع) ، به عنوان پاره ی جگر رسول الله (ص) و سرور جوانان اهل بهشت ، تعبیر کرد و بنی امیه را کشنده ی او و خاندان پیامبر معرفی می کند . این تعبیر چنان آتشی در جان کوفیان انداخت که تمام آثار کفر و نفاق و جهالت را از جان آنان زدود .

 

در قسمتی از این خطبه به معرفی شخصیت پدرش ، این بزرگ مظلوم عالم ، می پردازد و اورا به کوفیان سست عهد و نامرد می شناساند تا آنها را به یاد ظلمهایی که به او کرده اند بیاندازد . آری این زینب (س) دخترش است که بعد از سالها ، سکوت علی(ع) را شکست و از او دفاع کرد و او را به همگان می شناساند .

 

خطبة ایشان در کوفه، در میان مردم بوده است؛ مردمی که استاد مطهری مهم ترین عامل در اقدام آنها به قتل فرزند رسول خدا(ص) را جهالت آنان می داند و در واقع امام حسین، شهید فراموش کاری مردم شد. همین مردم اگر چه اهل بیت پیامبر(ص) را تنها گذاشتند، ولی بعدها جوانه های نهضت مقاومت و بیداری در میان آنها آشکار و به صورت قیام توابین و مختار، روییده شد و به حکومت هزارماهة بنی امیه خاتمه داد.

 

در حقیقت، تأثیر این خطبه در مردم، اولین بذرهای این قیامها را در وجود آنها کاشت . لذا واجب بود که این خطبه ها به صورتی ایراد شود که بیشترین تأثیر را در آنها بگذارد و وجدان خفته آنان را بیدار کند.

 

بعد از اینکه خطبه ی حضرت زینب (س) تاثیر شگرفی بر کوفیان نهاد و همه را متحول و گریان ساخت، یزیدیان به ناچار سریع آنها را از آنجا بیرون بردند ، زیرا بیم قیام علیه بنی امیه می رفت .

 

به هر حال کاروان اسرا را به سوی دارالاماره ی یزید بردند و در آنجا آنها را در یک صف ، همانند اسیران مشرک ، و در روبه روی ابن زیاد قرار دادند . ابن زیاد که سرمست پیروزی بود ، شروع به توهین نسبت به حضرت زینب(س) نمود ، اما باز هم حضرت زینب (س) در اینجا سخنانی فرمودند که ظرافت هایی در آن نهفته است که محصول کیاست و هوشیاری ایشان بوده است و متناسب با یک ماموریت و سیاست تبلیغی است.

 

در مقابل ابن زیاد با آن همه کبکبه و دبدبه می ایستد و شجاعانه او را تبهکار، بدکار، دروغگو و ... می خواند و از هیچ کس و هیچ چیز نمی هراسد آنهم در قالب یک اسیر . واقعا تحسین بر انگیز و شجاعانه است . الله اکبر .

 

او را فرزند مرجانه و زنا زاده می خواند، ان هم در مقابل همگان. در آن روزگار که یکی از راههای شناخت افراد، نام پدر آن شخص بود، زینب ابن زیاد را با نام مادرش می خواند، یعنی پدرت نامعلوم است و تو حاصل چنین روابط نامشروعی بوده ای. آیا توهینی بالاتر از این، آن هم در مقام یک اسیر . واقعا شجاعت او در قالب یک زن ستودنی و قابل تقدیر نیست.

 

حضرت زینب در پاسخ به این سوال ابن زیاد که با استهزاء از زینب (س) پرسید: (چگونه دیدی کار خدا درباره ی برادر و خاندانت را ؟) با بی اعتنایی می فرماید (فقط زیبایی و خیر بوده است)

 

ابن زیاد با این سوال می خواست آنها را باطل و خودشان را نماینده ی خدا نشان دهد، اما زینب (س) از آن هم علیه خودشان استفاده می کند و آنها را محاکمه شوندگان در مقابل پروردگار، نشان می دهد و حقانیت خود و خاندانش را ثابت می کند. نه تنها نمی گذارد ابن زیاد به هدفش نائل شود، بلکه باعث می شود تا از سخنانش نتیجه ی عکس بگیرد.