فردا
اين روزا تلخ واسه من
گفتن رازای سياه
زندگی تو دنيای سرد
مردم سر تا پا گناه
اين روزا ديگه هيشگی نيست دو خط لالايی بخونه
حرفا رو بی پرده بگه رو خط دلها بمونه
بگه خدايا اين همه دل واسه چی پريشونه
خورشيد زيبای خدا فقط توی آسمونه ؟؟
بگه ديگه خسته شديم از اين همه دربه دری
بستن دل . کندن دل تو دنيای ناباوری
اون ديگه هيچی نميگه
چشمش به فردای ديگست
اما خبر نداره اون فردای اون روزی ديگست .........................
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم خرداد ۱۳۸۶ ساعت 15:24 توسط پانیز
|